 |
قهرمانان داستانهاي قديمي در عصرديجيتال!!! |
 |
![]()
(قیصر )
پاشنه کتونی هایش را کشید. با خوشحالی وارد خانه شد و فریاد زد: داش فرمون! داش فرمون! فرمون گفت: چیه بابا مگه سر آوردی؟ قیصر با شوق و ذوق گفت: مژده بده داداش ، مژده بده. فرمون گفت: بنال دیگه. قیصر پقی زد زیر خنده و گفت: آبجی فاطی، یکی از پسرای آقا منصور اینا رو تور کرده. فرمون گفت: بگو آماشاءالله . قیصر گفت: آماشاءالله .
کفش های قدیمی اش سالهاست که توی جا کفشی خاک می خورند. در جا کفشی باز شد. کفش ها گفتند : قیصر کجایی که غیرتتو کشتن؟!
(چوپان دروغگو )
« چوپان دروغگو ، توبه کرد. او روزی سه بار پیاده به زیارت می رود. حتی تمام گوسفندانش را قربانی کرد و گوشتش را به فقرا بخشید. » این مطلب اس ام اس اول تمام گوشيها بود. روزبعد منتشرکننده اين مطلب به جرم نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی، توقیف شد.او خودچوپان دروغگو بود.واز کار خودش نه تنها پشيمان نبود بلکه افتخارهم مي کرد.وديگران هم با سوت و کف و هورا تشويقش مي کردند.
(سفید برفی )
هفت کوتوله دور تابوت سفید برفی ، جمع شده بودند و زارزار گریه می کردند. شاهزاده با اسب سفیدش از راه رسید. خودش را الکی به گریه زد. به سفید برفی نزدیک شد. نزدیک، نزدیک تر، سرش را کنار صورت سفید برفی برد و در گوشش گفت : «همان بهتر که مردی چون من به تازگی عاشق یک دختر خوشگل تر از تو شده ام، اگر زنده می ماندی ، نمی گذاشتی به عشقم برسم. » سفید برفی ناگهان از تابوت خود بلند شد، جیغ بلندی کشید و به شاهزاده گفت: مرتیکه بی چشم و رو. پدرتو در میارم، می خوای سر من هوو بیاری، هان؟
بقيه در ادامه مطلب
ادامه مطلب |
[+]
نوشته
شده توسط نيک انديش در دو شنبه 28 آذر 1390برچسب:جك,جك خنده دار,جملات طنز,مطالب طنز,جوك,جوک جدید,جوک خنده دار,خنده,خنده دار,طنزباحال,جک باحال,افسانه هاي قديمي در عصر حاضر, در ساعت 9:39 | |
|
|
|
|
|